چکه، چکه کردن، ژوشیدن، چکیدن، چکانیدن سایر معانی: چکاندن، چکه چکه ریختن، کاملا خیس بودن (به طوری که آبگونه از آن بچکد)، تراوش، تراوایی، چکانش، صدای چک چک آب، (معماری) آبریز (شیار باریکی که د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رانندگی، محرک سایر معانی: (حرکت کننده با نیرو و شدت) تند و شلاقی، شدید، جانانه، پرنیرو و حرارت، رانندگی (اتومبیل و غیره)، (مکانیک - انتقال دهنده ی نیرو یا جنبش) رانش گر، راننده، پیش برنده، ر ...
حد، مد، حوزه، وسعت، مقدار، اندازه سایر معانی: گستردگی، دامنه، پهناوری، بزرگی، فراخش، فراخی، میزان، درجه، (انگلیس - حقوق - قدیمی) حکم توقیف ملک آدم مقروض، ارزیابی ملک توقیف شده به این خاطر [ک ...
[سینما] میدان دید [عمران و معماری] میدان دید
تند رفتن، نقل مکان کردن سایر معانی: (به سرعت و آسانی) عبور کردن، تند گذشتن، (به آسانی و سرعت) پرواز کردن، بال زدن، به اهتزاز درآمدن، (اسکاتلند و شمال انگلستان) یواشکی تغییر مکان دادن، جا عوض ...
جلوه، سرسبزی، تزئینات نگارشی، نشو و نما کردن، شکفتن، گل کردن، رشد کردن، زینت کاری کردن، برومند شدن، اباد شدن سایر معانی: شکوفا بودن یا شدن، رونق گرفتن، (کار و کاسبی) گرفتن، رو به رشد و توسعه ...
سیلان، سیال سایر معانی: روان، سلیس، جاری، پیوسته، موج زننده، ژولیده، فراوان [نساجی] روان - جاری - سیال [نفت] جریان طبیعی
اسانی، ازادی، معافیت، روانی، استقلال سایر معانی: آزادی، حریت، رهایی، رهایش، آزادی از زندان، عفو، بخشودگی، آزادی از بردگی، اختیار داشتن، آزادی عمل داشتن، آزاد بودن، آسانی، سهولت، آزادگی، رادم ...
تفاله، روده، نخاله، اشغال، خاکروبه، زباله، فضولات، خش، اشغال خاکروبه سایر معانی: چیز بی ارزش یا زننده، آشغال [عمران و معماری] زباله - آشغال [کامپیوتر] داده ناخواسته ؛ آشغال ؛ زباله [بهداشت] ...
عمومی، جنسی، کلی، نوعی، وابسته به تیره سایر معانی: وابسته به یک نوع یا طبقه ی بخصوص، تیره ای، گروهی، (در مورد اجناسی که در سوپرمارکت ها می فروشند) بدون علامت تجارتی، بدون مارک، (زیست شناسی) ...
جهانی، سراسری، کروی سایر معانی: گرد، توپ مانند [کامپیوتر] همگانی، سراسری، کلی - (1) اصطلاح کلی به معنای قلمرو بسیار گسترده بر خلاف محلی . ( 2) مربوط به متغیری که نام آن به وسیله ی برنامه ی ا ...
غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودن سایر معانی: سوگوار کردن یا بودن، ماتم گرفتن، محزون شدن، اندوهیدن، غمگین شدن یا کردن، عزا گرفتن، متاسف کردن، ناراحت ...