معنی

مرز,حد,مرزمشترک

دیکشنری

محدود می شود
اسم
range, span, confine, limited areaمحدوده
limit, extent, bound, measure, margin, dealحد
فعل
limit, restrict, curb, narrow, confine, gagمحدود کردن
confine, limitمنحصر کردن
hospitalize, confineبستری کردن

ترجمه آنلاین

محدود می کند

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.