معنی

افشاندن، تراوش کردن، بیرون آمدن
سایر معانی: (از سوراخ یا بریدگی به بیرون تراویدن مثل عرق بدن) تراویدن، ترشح کردن، اشپیختن، تراواندن، (بو) متصاعد کردن، (بو) دادن، فرایاز کردن، ساطع کردن، از خود نشان دادن، بیرون امدن

دیکشنری

عجله کن
فعل
emerge, exude, pull out, emanate, extrude, issueبیرون آمدن
bilge, ooze, exude, infiltrate, leak, osmoseتراوش کردن
spray, scatter, exude, besprinkle, bestrew, diffuseافشاندن

ترجمه آنلاین

تراوش کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.