معنی

ازمودن، باز جویی کردن، معاینه کردن، بازرسی کردن، امتحان کردن، ازمون کردن
سایر معانی: آزمون کردن، آزمودن، بررسی کردن، وارسی کردن، بازبین کردن، سنجیدن، دید گری کردن، تحقیق کردن، وارسیدن
[حقوق] آزمایش کردن، امتحان کردن، بازجویی کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، بازپرسی کردن
[نساجی] آزمایش کردن - بررسی کردن
[ریاضیات] تجزیه و تحلیل، امتحان کردن، آزمایش کردن، بررسی، بررسی کردن، بازرسی کردن، بازدید کردن

دیکشنری

معاینه کردن
فعل
test, examine, inquireامتحان کردن
examine, inspect, search, espy, proctor, sightبازرسی کردن
auscultate, examineمعاینه کردن
test, shake down, assay, examine, grope, tryازمودن
examineازمون کردن
examine, assay, inquire, interrogate, investigate, cross-examineباز جویی کردن

ترجمه آنلاین

بررسی کنید

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.