متنوع کردن، گوناگون ساختن سایر معانی: گوناگون کردن، جور واجور کردن، تنوع بخشیدن به، چندسان کردن، چندگونه کردن، (سرمایه گذاری یا مطالبات و غیره) میان چندین شرکت (یا فعالیت و غیره) پخش کردن، ( ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفریح، عمل پیگم کردن، انحراف از جهتی سایر معانی: تغییر مسیر، تغییر جهت، واسویی، دگرسویی، انحراف، واراهی، واراهگی، (به ویژه ارتش) منحرف سازی توجه، اغفال دشمن، وانمود، سرگرمی، وسیله ی تفریح و ...
اصلاح کردن، درست کردن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن سایر معانی: (متن علمی یا ادبی) حک و اصلاح کردن، بهتر کردن
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
رخ دادن، اتفاق افتادن، مشاجره داشتن سایر معانی: 1- دعوا کردن، مشاجره کردن 2- رویدادن، ناشی شدن 3- (مشق نظامی) از خط خارج شدن، از صف بیرون رفتن، ر دادن، ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریز ...
عداوت، عداوت کردن سایر معانی: (دشمنی سخت و دراز مدت به ویژه میان دو خانواده یا طایفه) دشمنی دیرین، خصومت خانوادگی، عداوت ریشه دار، دشمنی کردن (به طور شدید و دراز مدت)، خصومت ورزیدن، زمینی که ...
موج زدن، نوسان داشتن، نوسان کردن، ثابت نبودن، با و پایین رفتن، بی ثبات بودن، روی امواج بالا و پایین رفتن سایر معانی: پس و پیش رفتن، بالا و پایین رفتن، افت و خیز کردن، موج وار حرکت کردن، حرکت ...
زد و خورد، قیل و قال، بلوا سایر معانی: کتک کاری، جنگ و دعوا، کلنجار، مزاحمت
محروم کردن، اخته کردن، بی تخمدان کردن سایر معانی: (به ویژه در مورد اسب) اخته کردن، (انگلیس - زمان انگلوساکسون ها و نرمان ها) خراج سلطنتی، مالیاتی که زمین داران به پادشاه می دادند ...
مردد، دو دل، تامل کننده سایر معانی: مولنده، نامطمئن، مذبذب، مرددانه، دودلانه، تردیدآمیز، درنگ کننده
دو دلی، تامل، درنگ سایر معانی: تردید، مولش، مکث
پا بند، داد و بیداد، زنجیر، لنگیدن، شلیدن، لنگ لنگان راه رفتن، مانع حرکت شدن، دست و پای کسی را بستن، داد و بیداد کردن، خمیدن سایر معانی: لنگان لنگان رفتن، مکث کنان رفتن، با سختی حرکت کردن، ش ...