معنی

پا بند، داد و بیداد، زنجیر، لنگیدن، شلیدن، لنگ لنگان راه رفتن، مانع حرکت شدن، دست و پای کسی را بستن، داد و بیداد کردن، خمیدن
سایر معانی: لنگان لنگان رفتن، مکث کنان رفتن، با سختی حرکت کردن، شل کردن، لنگ کردن، جلو (پیشرفت و غیره را) گرفتن، بازداری کردن، کند کردن، راه رفتن بد (یا زشت)، (برای جلوگیری از فرار) دو پای اسب را بهم بستن، بخو کردن، (طناب یا تسمه برای بستن دو پای اسب) پابند، بخاو

دیکشنری

هبوط
اسم
rampage, uproar, scrimmage, hubbub, squabble, hobbleداد و بیداد
chain, fetter, sling, link, bond, hobbleزنجیر
trammel, anklet, shackle, clog, fetter, hobbleپا بند
فعل
wrangle, hobble, jangle, bawlداد و بیداد کردن
limp, clop, halt, hobble, lag, staggerلنگیدن
hobble, limpشلیدن
hobbleلنگ لنگان راه رفتن
hobbleمانع حرکت شدن
bend, bow, cripple, decline, halt, hobbleخمیدن
hobbleدست و پای کسی را بستن