معنی

اصلاح کردن، درست کردن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن
سایر معانی: (متن علمی یا ادبی) حک و اصلاح کردن، بهتر کردن

دیکشنری

اصرار کردن
فعل
fix, make, right, devise, trim, emendدرست کردن
improve, reclaim, modify, correct, rectify, emendاصلاح کردن
correct, refine, emend, emendate, rectify, red-pencilتصحیح کردن
emend, emendateغلط گیری کردن

ترجمه آنلاین

اصلاح کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.