تیرگی، تاری سایر معانی: تاریکی، ظلمت، نابینایی، کوری، بی بصیرتی، پنهانی [کامپیوتر] تیره گی [نساجی] تیرگی ( عکس روشنی )
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئیس، ریش سفید، رئیس کلیسا یا دانشکده سایر معانی: (دانشکده) رییس، پیشکسوت، مرشد، بزرگ، سالار، مهین، سرپرست نمازخانه ی دانشگاه، سرکشیش (در کلیساهای بزرگ که چند کشیش دارند)، اسم خاص مذکر ...
کم ارزش کردن، کسی را اگاه و هدایت کردن سایر معانی: (ادعاهای دروغین یا کاستی ها و غیره را) لودادن، رو کردن، پرده گشایی کردن، احساسات غلط و پوچ را از کسی دور کردن
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی سایر معانی: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی
مکار، پرنیرنگ، فریب امیز سایر معانی: فریبکار، متقلب، نیرنگ باز، آورندگر، دغل، فریب آمیز، نیرنگ آمیز
حل کردن، قصد کردن، تصمیم گرفتن، فیصل دادن، فیصله کردن، مصمم شدن سایر معانی: اراده کردن، برآن شدن، آهنگیدن، عزم کردن، داوری کردن، تعیین کردن، مشخص کردن، به نتیجه رسیدن، وا داشتن، باعث شدن [حق ...
قطعی، مصمم سایر معانی: واضح، آشکار، بی تردید، پر اراده، راسخ، معین، مشخص [ریاضیات] مصمم، قطعی
قرار، تصویب نامه، داوری، تصمیم، عزم، حکم دادگاه سایر معانی: قصد، آهنگ، گزیر، رای، تعیین تکلیف، حکم، قاطعیت، اراده، عزم راسخ، (مشت بازی) بردن با امتیاز (در مقابل بردن با ضربه ی فنی) [کامپیوتر ...
قطعی، قاطع سایر معانی: سرنوشت ساز، بنیادین، حساس، مهم، بی چون و چرا، مسلم، مصمم، پراراده، استوار، پابرجا، آهنگین
کف، دسته، عرشه، عرشه کشتی، دستینه، یک دسته ورق، زینت کردن، عرشهدار کردن، اراستن، پوشاندن سایر معانی: (کشتی و غیره) عرشه، (اتوبوس دو طبقه) طبقه، (ورق بازی) دست، (امریکا - خودمانی) ضربه ی فنی ...
قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجهگیری، پیبردنازکلبهجزءیاازعلت بهمعلول سایر معانی: (حساب) عمل تفریق، کاهش، کاستن، منها سازی، مبلغ بخشوده (معاف از مالیات)، (منطق) استدلال قیاسی، استنتاج ...
هزیمت، شکست، شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتادهگی سایر معانی: برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن [حقوق] باطل کردن نفی کردن ...