defeat
معنی
هزیمت، شکست، شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتادهگی
سایر معانی: برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن
[حقوق] باطل کردن نفی کردن خاتمه دادن، کان لم یکن کردن، مانع شدن، مغلوب کردن
سایر معانی: برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن
[حقوق] باطل کردن نفی کردن خاتمه دادن، کان لم یکن کردن، مانع شدن، مغلوب کردن
دیکشنری
شکست
اسم
defeat, failure, fracture, setback, break, losingشکست
defeat, decampmentهزیمت
فعل
defeat, outdo, smite, crush, skunk, trounceشکست دادن
win, gain victory, triumph, defeat, outfightپیروز شدن
defeat, vanquish, overcomeمغلوب ساختن
defeat, defeatureاز شکل افتادهگی
ترجمه آنلاین
شکست
مترادف
KO ، ambush ، annihilation ، beating ، blow ، break ، breakdown ، check ، collapse ، conquest ، count ، debacle ، defeasance ، destruction ، discomfiture ، downthrow ، drubbing ، embarrassment ، extermination ، failure ، fall ، insuccess ، killing ، lacing ، licking ، loss ، massacre ، mastery ، nonsuccess ، paddling ، rebuff ، repulse ، reverse ، rout ، ruin ، scalping ، setback ، shellacking ، slaughter ، subjugation ، thrashing ، trap ، trashing ، trimming ، triumph ، trouncing ، vanquishment ، waxing ، whaling ، whipping ، whitewashing