deduction
معنی
قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجهگیری، پیبردنازکلبهجزءیاازعلت بهمعلول
سایر معانی: (حساب) عمل تفریق، کاهش، کاستن، منها سازی، مبلغ بخشوده (معاف از مالیات)، (منطق) استدلال قیاسی، استنتاج (استدلال از کل به جز یا رسیدن از صغرا و کبرای قیاس صوری به نتیجه ی آن) (با induction یا استدلال از جز به کل مقایسه شود)، واسنجی، برداشت
[حسابداری] قیاس
[زمین شناسی] استنتاج استدلال برای از کل به جزء رسیدن، استنباط نتایج از شواهد متضاد: قیاس کل از جزء (induction).
[ریاضیات] استقرا، تخفیف، کسور، استنتاج، قیاس، استنباط، استدلال، نتیجه گیری، استنتاج، کاهش، قیاس، کسر
[آمار] استنتاج
سایر معانی: (حساب) عمل تفریق، کاهش، کاستن، منها سازی، مبلغ بخشوده (معاف از مالیات)، (منطق) استدلال قیاسی، استنتاج (استدلال از کل به جز یا رسیدن از صغرا و کبرای قیاس صوری به نتیجه ی آن) (با induction یا استدلال از جز به کل مقایسه شود)، واسنجی، برداشت
[حسابداری] قیاس
[زمین شناسی] استنتاج استدلال برای از کل به جزء رسیدن، استنباط نتایج از شواهد متضاد: قیاس کل از جزء (induction).
[ریاضیات] استقرا، تخفیف، کسور، استنتاج، قیاس، استنباط، استدلال، نتیجه گیری، استنتاج، کاهش، قیاس، کسر
[آمار] استنتاج
دیکشنری
کسر
اسم
fraction, fraction, deduction, deficit, deficiency, diminutionکسر
inference, conclusion, deduction, derivation, induction, fruitionاستنتاج
deduction, elicitation, presumption, corollary, followاستنباط
analogy, analogy, syllogism, deduction, induction, proportionقیاس
situation, status, position, disposition, imposition, deductionوضع
deductionنتیجهگیری
deductionپیبردنازکلبهجزءیاازعلت بهمعلول
ترجمه آنلاین
کسر
مترادف
answer ، assumption ، cogitation ، concluding ، consequence ، consideration ، contemplation ، corollary ، deliberation ، derivation ، finding ، illation ، inference ، inferring ، judgment ، meditation ، mulling ، musing ، opinion ، pondering ، ratiocination ، reasoning ، reflection ، result ، rumination ، sequitur ، speculation ، thinking ، thought