[نساجی] نمونه بافت-یک تکراربافت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن سایر معانی: دوری کردن، پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن، (حقوق) ملغی کردن، موقوف کرد ...
پارچه، قماش سایر معانی: منسوج، (در ترکیب) ساخته شده از پارچه، پارچه ای [سینما] پرده محاط [نساجی] پارچه - لباس [پلیمر] پارچه، بافته خیلی ریز الیاف شیشه
گیر انداختن، پیچیده کردن، اشفته کردن، گرفتار کردن سایر معانی: (در شاخ و برگ یا تور یا ریشه های زیرآبی و غیره) گیرانداختن، (ریسمان و گیسو) گوراندن، آشفتن، درهم پیچاندن، (اشکال و دردسر و غیره) ...
تقاطع کردن، در هم بافتن، درهم بافته شدن، درهم پیچیدن، بهم تابیدن سایر معانی: هم پیچ کردن یا شدن، همتاب کردن یا شدن، به هم تابیدن، به هم تاباندن، (در هم) جفت کردن یا شدن
بهم پیوستن، بستن، بافتن، گره زدن، کشبافی کردن سایر معانی: (ژاکت پشمی و غیره) بافتن، بافندگی کردن (با دو میله)، دستبافی کردن (بافندگی با ماشین یا فرش بافی را می گویند: weaving)، همبسته کردن، ...
شبکه، شبکه ارتباطی، شبکه توری سایر معانی: (کامپیوتر - سازگانی مرکب از یک یا چند کامپیوتر و پایانه و چاپگر و غیره) شبکه، همبند، همبند کردن، شبکه ای کردن، پخش شده توسط کلیه ی ایستگاه های بنگاه ...
حلقه، قرقره، ماسوره، چرخک، قرقره فیلم، حلقه فیلم، نخ پیچیده بدور قرقره، پشت سر هم، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن، تلو تلو خوردن سایر معانی: (مثلا در اثر مستی یا ضربه) تلوتلو خوردن، گیج رفتن، پ ...
شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن سایر معانی: بافت (روش بافتن)، ویژگی، خصوصیت، نهاد، ترکیب، ساختار، (نرمی یا زبری و غیره) پرماس، دارای بافت بخصوص ...
تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن سایر معانی: متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن
تار، تار عنکبوت، بافته، تنیده، بافت یا نسج، تنیدن سایر معانی: (عنکبوت و غیره) تار، تنسته، (به ویژه دروغ) دسته، رشته، سلسله، (هر چیز شبیه تارعنکبوت از نظر ظرافت یا ساختمان و غیره) شبکه، (کامپ ...
لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن سایر معانی: (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بود ...