معنی

تار، تار عنکبوت، بافته، تنیده، بافت یا نسج، تنیدن
سایر معانی: (عنکبوت و غیره) تار، تنسته، (به ویژه دروغ) دسته، رشته، سلسله، (هر چیز شبیه تارعنکبوت از نظر ظرافت یا ساختمان و غیره) شبکه، (کامپیوتر) همباف، تورینه، وب، (جانورشناسی - به ویژه پنجه ی مرغابی و غیره) پرده، پرده دار کردن، پارچه، منسوج (به ویژه هر چیز بافته شده روی دستگاه جولایی)، (با دقت تعبیه یا بافته شده) تله، دام، در تله انداختن، (کالبدشناسی) نسج، بافت، غشا، شامه، (معماری ـ هر یک از قوس های میان دنده های تاق ضربی) قوسچه، زبانه، تیغه، (تیرآهن) جان، لچکی، (چاپ) طاقه ی کاغذ، لوله ی کاغذ (که قرقره وار کاغذ به ماشین روتاری می رساند)، با تار پوشاندن، تنسته دار کردن
[عمران و معماری] جان - جان تیر - تیغه تیر
[کامپیوتر] وب 1. ابزار برنامه نویسی که d e knuth آن را ساخت تا تلید برنامه های ماجولار ( بخش بندی شده ) را ساده تر کرده و فهرستهای زیبایی از آنها را چاپ کند . 2. منظور از این اصطلاح همان شبکه ی جهانی world wide web است.
[زمین شناسی] جان، جان تیر، تیغه تیر
[نساجی] بافته - تار عنکبوتی دستگاه کارد- عینکی - استوانه اصلی رینگ - بدنه اصلی رینگ

دیکشنری

وب
اسم
warp, web, fiber, thread, chord, filamentتار
cobweb, web, netتار عنکبوت
tissue, webتنیده
webبافت یا نسج
tissue, web, texture, mesh, waleبافته
فعل
spin, webتنیدن

ترجمه آنلاین

وب

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.