totter
معنی
تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن
سایر معانی: متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن
سایر معانی: متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن
دیکشنری
کلفت
فعل
stumble, wobble, stagger, lurch, swing, totterتلو تلو خوردن
totter, teeterپس و پیش رفتن
doubt, stick, totterتردید کردن
waver, totterمتزلزل شدن
ترجمه آنلاین
تکان خوردن