wobble
معنی
لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
سایر معانی: (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بودن، لرزان بودن، مرتعش بودن، خراشیدن، تاب داشتن، (چرخ و غیره) لنگی، تردید کردن، این دست و آن دست کردن، دودل بودن، نسان کردن، در چر لنگ بودن، لنگی چر
[ریاضیات] لرزش، حرکت لرزشی
سایر معانی: (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بودن، لرزان بودن، مرتعش بودن، خراشیدن، تاب داشتن، (چرخ و غیره) لنگی، تردید کردن، این دست و آن دست کردن، دودل بودن، نسان کردن، در چر لنگ بودن، لنگی چر
[ریاضیات] لرزش، حرکت لرزشی
دیکشنری
تکان دادن
اسم
wobbleلنگی چرخ
فعل
stumble, wobble, stagger, lurch, swing, reelتلو تلو خوردن
wobble, wiggleوول خوردن
wobbleلنگ بودن
move, vibrate, vacillate, wag, wiggle, wobbleجنبیدن
be uncertain, be unsure, hesitate, linger, oscillate, wobbleمردد بودن
wobbleمثل لرزانک تکانخوردن
wobbleلق بودن
ترجمه آنلاین
تکان دادن