تصویر سایر معانی: توضیح، روشنگری، بیان (از راه مثال و غیره)، نخش گزاری، دیماس، عکس، فرتور، نگاره، نخشبه (چیز آذینی و روشنگر)، بنگار، مثال، نمونه [حسابداری] مثال تشریحی [برق و الکترونیک] تفسی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنر مصورسازی [هنرهای تجسمی] شاخهای از هنر کاربردی برای تزیین و/ یا تفهیم بیشتر متون نوشتاری با استفاده از انواع تصویر
واژههای مصوب فرهنگستان
اثر نمایشی، عمده دلالت کننده، در معرض نمایش قرار دادن، نمایش دادن، ارائه دادن، ابراز کردن سایر معانی: نشان دادن، عرضه داشتن، به نمایش گذاشتن، ـ نمایی کردن، بروزدادن، به ظهور رساندن، (حقوق - ...
شرح، تفسیر، بیان، تقریر، عرضه، نمایشگاه سایر معانی: شرح مفصل، برون گذاشت، تفصیل، توضیح، دیماس [سینما] برخورد دراماتیک - معرفی - مقدمه چینی
(مصر باستان و غیره - جمع) هیروگلیف، خط تصویری، خط نقشی، وات (حرف الفبا) نقشی، وابسته به خط نقشی، نگاشته شده به خط نقشی، (از نظر فهم) دشوار، بغرنج، دیر فهمیدنی، رمزی، خط هیروگلیف
مثل، شاهد، مثال، نمونه، مورد، سرمشق، لحظه، بعنوان مثال ذکر کردن سایر معانی: مصداق، مرحله، گام، حالت، مثال آوردن، به عنوان نمونه ذکر کردن، نشانگر بودن، (در اصل) درخواست مصرانه، التماس شدید، ( ...
جمله ی معترضه، گفته یا اظهار اتفاقی یا ضمنی، بیان ضمنی و تصادفی [حقوق] اظهارات جنبی قاضی که لزومأ ارتباطی به دعوی یا تأثیری در حکم صادره ندارد، مقدمات حکم، نظر طردأ للباب
نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت سایر معانی: وکالت، نمونه، تصویر، عکس، تجسم، تنمندگری، تندیسگری، فرتور، بازنمایی، تصویرگری، تناوری، تن بخشی، وانمود، اظهار، بازنمود، تظاهر، هیئت ...
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن سایر ...
نمونه، شخص، مدل، مسطوره، نمونه آزمایش سایر معانی: (عامیانه) آدم، فرد، (پزشکی) نمونه برای آزمایش [عمران و معماری] نمونه [صنعت] نمونه، قطعه ای که به عنوان نمونه به منظور تست انتخاب می شود. [ن ...
تابلو، پرده نقاشی، جدول، دور نمای نقاشی سایر معانی: نمای چشمگیر، صحنه ی جالب، تصویر گیرا [سینما] تابلو [ریاضیات] جدول
تصدیق، اظهار، گواهی، شهادت، مدرک، دلیل سایر معانی: (به ویژه در دادگاه) شهادت، اذعان، اثبات، نشان، یادآور، یادبود، (انجیل) لوحه (حاوی فرامین موسی) [حقوق] شهادت یا گواهی به قید سوگند ...