representation
/ˌreprəzenˈteɪʃn̩/

معنی

نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت
سایر معانی: وکالت، نمونه، تصویر، عکس، تجسم، تنمندگری، تندیسگری، فرتور، بازنمایی، تصویرگری، تناوری، تن بخشی، وانمود، اظهار، بازنمود، تظاهر، هیئت نمایندگان، (تئاتر و فیلم و غیره) ارائه، عرضه، برنامه، اعتراض، شکایت، (حقوق) دعوتنامه (برای عقد قرارداد)، اظهاریه، تضمین نامه ی عقد، ارائه
representation(s)
نمایندگى، نمایندگان و سفراء، پیشنهاد، ترتیب ورثه در استحقاق بر ارث، ضمان ضمن عقد، قائم مقام شدن، اظهار قانون ـ فقه : بیان
[سینما] شیوه بیان و نمایش - بازنمای
[برق و الکترونیک] نمایش، ارایه
[حقوق] نمایندگی، ارائه، اعلم، ادعا، اظهار، ترتیب ورثه در استحقاق بر ارث
[ریاضیات] نمایش
[آمار] نمایش

دیکشنری

نمایندگی
اسم
representation, delegation, agency, deputation, legation, attorneyنمایندگی
display, presentation, show, exhibition, representation, demonstrationنمایش
representative, agent, envoy, representation, delegate, deputyنماینده
offer, presentation, offering, representation, exposure, showingارائه
representation, lieutenancy, subrogation, officiacionنیابت
image, effigy, icon, representation, statue, simulacrumتمثال

ترجمه آنلاین

نمایندگی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.