illustration
/ˌɪləˈstreɪʃn̩/

معنی

تصویر
سایر معانی: توضیح، روشنگری، بیان (از راه مثال و غیره)، نخش گزاری، دیماس، عکس، فرتور، نگاره، نخشبه (چیز آذینی و روشنگر)، بنگار، مثال، نمونه
[حسابداری] مثال تشریحی
[برق و الکترونیک] تفسیر، شرح
[ریاضیات] مثال، تصویر، توضیح، شرح

دیکشنری

تصویر
اسم
image, picture, illustration, portrait, portrayal, projectionتصویر

ترجمه آنلاین

تصویرسازی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.