معنی

خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن
سایر معانی: گزار، گرته، نقش سردستی، پیش نقش، شرح کوتاه، کوتهوار، کلیات، (نمایشنامه یا اثر ادبی کوتاه و معمولا شاد) قطعه، کوتهکار، گرته کشی (یا گرته برداری) کردن، گرته کشیدن، طرح کلی کشیدن، پیش نقش کشیدن، کروکی کشیدن، کلیات را بیان کردن، انگاره نگاشتن، کوتهکار نوشتن، رئوس مطالب را ارائه دادن، خلاصه کردن
[سینما] طرح
[عمران و معماری] نقشه تقریبی - شما - پیشطرح
[برق و الکترونیک] طرح، نقشه ساده
[مهندسی گاز] طرح، نقشه
[نساجی] طرح - نقشه - طراحی کردن - کروکی
[ریاضیات] رسم کردن، طرح، طرح کردن، نقشه کشیدن، نقشه
[کوه نوردی] گَرته

دیکشنری

طرح
اسم
plan, design, layout, project, scheme, sketchطرح
sketchطرح اولیه
summary, short, epitome, abstract, synopsis, sketchخلاصه
background, context, ground, setting, base, sketchزمینه
draft, sketch, croquis, copy, minuteمسوده
idea, tenet, pattern, postulate, sketch, croquisانگاره
description, explanation, account, exposition, statement, sketchشرح
sketchطراحی کلیات
gist, sketch, summaryملخص
sketchطرح خلاصه
sketchنقشه ساده
sketchپیش نویس ازمایشی
فعل
plot, sketch, plan, projectطرح ریزی کردن
draw, model, plan, sketchطراحی کردن
design, plan, bring forth, draft, draw, sketchطرح کردن
sketchمسوده کردن
sketchپیش نویس چیزی را اماده کردن

ترجمه آنلاین

طرح

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.