بازار، میدان، محکمه، دادگاه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم سایر معانی: (بخشی از روزنامه یا برنامه ی رادیویی و یا هرجایی که در آن امور اجتماعی و همگانی مورد بحث و شور قرار می گیرد) محل تبادل نظر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوست بودن، برادری کردن، متفق ساختن، برادری دادن سایر معانی: (به ویژه در مورد سربازان در کشور اشغالی) دشمن دوستی کردن، روابط دوستانه برقرار کردن (با مردم کشور اشغالی)، دوستانه رفتار کردن با، ...
غیر جسمانی، جا دادن، متحد کردن، امیختن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، ثبت کردن، داخل کردن، دارای شخصیت حقوقی کردن سایر معانی: (چیزی را با چیزی که قبلا درست شده است) یکپارچه یا ممزوج کردن ...
کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده سایر معانی: بی کم و کاست، صحیح و سالم، بی عیب و نقص
مشتاقانه سایر معانی: زیاد، سخت، بشدت، با تشدیدیا تاکید، باتوجه و سرمایه زیاد، بطورعلمی
لرزانک، بستن، دلمه شدن، ماسیدن سایر معانی: (عامیانه) شکل دادن به، شکل گرفتن (gel هم می نویسند)، ژله شدن، به صورت ژله در آمدن یا درآوردن، به صورت لرزانک در آمدن، (محلی) رجوع شود به: jelly، من ...
پهلوی هم گذاشتن، پیش هم گذاشتن سایر معانی: کنار هم گذاشتن، کنار به کنار قرار دادن [ریاضیات] پهلوی هم گذاشتن
(آدم) معقول، راست بین، ترازخوی، متعادل، معقولانه، دارای قضاوت صحیح
استدلالی، منطقی، عقلانی سایر معانی: کرویزی، مستدل، راست اندیشانه، عاقلانه، پیامد منطقی، (نتیجه ی) منتظره، دارای استدلال درستlogical _پسوند: وابسته به علم یا نظریه ی بخصوص، - شناسانه (-logic ...
نظیر، ساختمان، ساخت، وادار یا مجبور کردن، گاییدن، انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن سایر معانی: به وجود آوردن، آمودن، جور، مناسب، - کردن ...
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست، متلاقی سایر معانی: دیدار، گردهمایی، مجلس، (محل) تلاقی، (محل) برخورد، برخوردگاه، هم دیدارگ ...
تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، سبک کردن، تسکین دادن سایر معانی: ملایم کردن یا شدن، آرام کردن یا شدن، تخفیف یافتن، تسکین دادن یا یافتن، سبک کردن یا شدن، (غلط مشهور) رجوع شود به: (militate ( ...