intact
معنی
کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده
سایر معانی: بی کم و کاست، صحیح و سالم، بی عیب و نقص
سایر معانی: بی کم و کاست، صحیح و سالم، بی عیب و نقص
دیکشنری
سالم
صفت
intact, virgin, entire, whole, virginalدست نخورده
healthy, sound, intact, wholesome, healthful, wellسالم
perfect, complete, full, full, thorough, intactکامل
spotless, perfect, flawless, faultless, sound, intactبی عیب
unscathed, intactصدمه ندیده
ترجمه آنلاین
دست نخورده
مترادف
complete ، entire ، flawless ، imperforate ، indiscrete ، perfect ، scatheless ، sound ، together ، unblemished ، unbroken ، uncut ، undefiled ، unharmed ، unhurt ، unimpaired ، uninjured ، unmarred ، unscathed ، untouched ، unviolated ، whole