devise
معنی
وصیتنامه، اری بری، اری گذاری، درست کردن، تدبیر کردن، اختراع کردن، تعبیه کردن
سایر معانی: تدبیر، ابداع کردن، ساختن، (حقوق) از طریق وصیت نامه به ارث گذاشتن، (قدیمی) تبانی کردن، توطئه کردن، (مهجور) حدس زدن، تصور کردن، ارک بری، ارک گذاری
[حقوق] انتقال (مال غیر منقول) به موجب وصیت نامه، وصیت نامه، شرط مندرج در وصیت نامه (که به موجب آن مال غیر منقولی واگذار می شود)
سایر معانی: تدبیر، ابداع کردن، ساختن، (حقوق) از طریق وصیت نامه به ارث گذاشتن، (قدیمی) تبانی کردن، توطئه کردن، (مهجور) حدس زدن، تصور کردن، ارک بری، ارک گذاری
[حقوق] انتقال (مال غیر منقول) به موجب وصیت نامه، وصیت نامه، شرط مندرج در وصیت نامه (که به موجب آن مال غیر منقولی واگذار می شود)
دیکشنری
طراحی شده
اسم
will, testament, deviseوصیتنامه
deviseاری بری
deviseاری گذاری
فعل
devise, contrive, meditate, compass, design, machinateتدبیر کردن
fix, make, right, devise, trim, make upدرست کردن
improvise, devise, contrive, prepare, work outتعبیه کردن
invent, concoct, compass, devise, mintاختراع کردن
ترجمه آنلاین
تدبیر
مترادف
ad lib ، arrange ، blueprint ، brainstorm ، cast ، chart ، cogitate ، come up with ، concoct ، construct ، contrive ، cook up ، craft ، create ، design ، discover ، dope out ، fake it ، forge ، form ، formulate ، frame ، get off ، hatch ، head trip ، imagine ، improvise ، intrigue ، invent ، machinate ، make up ، mastermind ، plan ، play it by ear ، plot ، prepare ، project ، scheme ، shape ، spark ، think up ، throw together ، trump up ، vamp ، whip up ، work out