معنی
لرزانک، بستن، دلمه شدن، ماسیدن
سایر معانی: (عامیانه) شکل دادن به، شکل گرفتن (gel هم می نویسند)، ژله شدن، به صورت ژله در آمدن یا درآوردن، به صورت لرزانک در آمدن، (محلی) رجوع شود به: jelly، منجمد کردن، سفت کردن
سایر معانی: (عامیانه) شکل دادن به، شکل گرفتن (gel هم می نویسند)، ژله شدن، به صورت ژله در آمدن یا درآوردن، به صورت لرزانک در آمدن، (محلی) رجوع شود به: jelly، منجمد کردن، سفت کردن
دیکشنری
جولای
اسم
fruit jelly, jelly, jell, marmaladeلرزانک
فعل
close, shut, shut down, block, fasten, jellبستن
curdle, curd, clabber, clot, jell, quailدلمه شدن
coagulate, congeal, harden, jellماسیدن
ترجمه آنلاین
ژله
مترادف
clot ، cohere ، come together ، condense ، congeal ، crystallize ، finalize ، form ، freeze ، gel ، gelate ، gelatinize ، harden ، jellify ، jelly ، materialize ، set ، solidify ، stick ، stiffen ، take shape ، thicken