پیشین، باستانی، اولیه، بسیار کهن سایر معانی: نخستینی، آغازین، فطری، غریزی، سرشتی [مهندسی گاز] پیشین، اولیه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اصلی، اساسی، بسیار کهن، خاستگاهی، اصل نخستین سایر معانی: ازلی، آغازین، جهان آغازین، جهانزادی (رجوع شود به: primitive و primeval)، غیر ناشی از چیز دیگر، نافراگردی، نازاده، عنصر نخستین [زمین ش ...
اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول سایر معانی: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)
مغازه ی چاپ کارت ویزیت و غیره، چاپخانه (printing office هم می گویند) [کامپیوتر] بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام می دهد
کاوش، میله، تحقیق، رسیدگی، مسبار، کاوشگر، میله استحکام، اکتشاف جدید، سنبه جراحی، جستجو، تفحص کردن، غور وبررسی کردن، کاوش کردن سایر معانی: وارسی، بررسی، فروپژوهی، گمانه زنی، کند و کاو، فراجوی ...
کفرامیزی، زشتی، بیحرمتی، پستی، وابستگی بچیزهای جسمانی
عمق سایر معانی: گودی، بصیرت کامل، تبحر، زیادی، سنگینی، رسو یا نفوذزیاد
فراوان، وافر، لبریز، سرشار سایر معانی: مفرط، بیش از حد، بی حد و حصر، ساری، سرشار ساختن
دستور کار، مرام، دستور، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن سایر معانی: برنامه ی تلویزیونی (یا سینمایی و غیره)، نمایش، در برنامه قرار دادن، برنامه ...
فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا سایر معانی: پربچه، پرمیوه، پربار، پرزاد و رود، (نویسنده و هنرمند و غیره) دارای آثار فراوان، (معمولا با: in یا of) فراوان، زیاد، پرکار
دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، طول دادن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن، ممتد کردن سایر معانی: (زمان یا درازا) طولانی کردن، به درازا کشاندن، لفت دادن، تمدید کردن، درازاندن ...
بی قاعده، بیقید در امور جنسی سایر معانی: قاتی پاتی، درهم و برهم، درهم آمیخته، بی بند وبار (به ویژه در امور جنسی)، بی عفت، بی ناموس [کامپیوتر] حالت بی قاعده - حالتی که در آن یک کامپیوتر تمام ...