promiscuous
معنی
بی قاعده، بیقید در امور جنسی
سایر معانی: قاتی پاتی، درهم و برهم، درهم آمیخته، بی بند وبار (به ویژه در امور جنسی)، بی عفت، بی ناموس
[کامپیوتر] حالت بی قاعده - حالتی که در آن یک کامپیوتر تمام بسته های داده در شبکه را فرا می خواند، حتی بسته هایی که برای آن آدرس دهی نشده اند . نگاه کنید به sniffer .
سایر معانی: قاتی پاتی، درهم و برهم، درهم آمیخته، بی بند وبار (به ویژه در امور جنسی)، بی عفت، بی ناموس
[کامپیوتر] حالت بی قاعده - حالتی که در آن یک کامپیوتر تمام بسته های داده در شبکه را فرا می خواند، حتی بسته هایی که برای آن آدرس دهی نشده اند . نگاه کنید به sniffer .
دیکشنری
بی پروا
صفت
irregular, promiscuous, atypical, loose, desultory, rulelessبی قاعده
promiscuousبیقید در امور جنسی
ترجمه آنلاین
بی بند و باری
مترادف
abandoned ، debauched ، dissipated ، dissolute ، easy ، fast ، immoral ، indiscriminate ، lax ، libertine ، licentious ، loose ، of easy virtue ، oversexed ، profligate ، pushover ، unbridled ، unchaste ، undiscriminating ، unrestricted ، wanton ، wild