prolific
معنی
فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا
سایر معانی: پربچه، پرمیوه، پربار، پرزاد و رود، (نویسنده و هنرمند و غیره) دارای آثار فراوان، (معمولا با: in یا of) فراوان، زیاد، پرکار
سایر معانی: پربچه، پرمیوه، پربار، پرزاد و رود، (نویسنده و هنرمند و غیره) دارای آثار فراوان، (معمولا با: in یا of) فراوان، زیاد، پرکار
دیکشنری
پرورش دهنده
صفت
fertile, fruitful, prolific, fecund, fructuous, parturientبارور
abundant, many, great, plenty, plentiful, prolificفراوان
strong, powerful, mighty, formidable, vigorous, prolificنیرومند
fertile, rich, prolific, fecundحاصلخیز
prolific, fruitfulزایا
prolificپرزا
ترجمه آنلاین
پربار
مترادف
abounding ، abundant ، bountiful ، breeding ، copious ، creative ، fecund ، fertile ، generating ، generative ، luxuriant ، profuse ، proliferant ، rank ، reproducing ، reproductive ، rich ، spawning ، swarming ، teeming ، yielding