principled
معنی
اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول
سایر معانی: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)
سایر معانی: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)
دیکشنری
اصل
صفت
principled, normative, systematic, doctrinaire, materialاصولی
principledمعتقد باصول ومبادی
principledدارای اصول و عقاید
principledپای بند اصول