principled
/ˈprɪnsəpl̩d/

معنی

اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول
سایر معانی: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)

دیکشنری

اصل
صفت
principled, normative, systematic, doctrinaire, materialاصولی
principledمعتقد باصول ومبادی
principledدارای اصول و عقاید
principledپای بند اصول

ترجمه آنلاین

اصولی

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.