primeval
معنی
پیشین، باستانی، اولیه، بسیار کهن
سایر معانی: نخستینی، آغازین، فطری، غریزی، سرشتی
[مهندسی گاز] پیشین، اولیه
سایر معانی: نخستینی، آغازین، فطری، غریزی، سرشتی
[مهندسی گاز] پیشین، اولیه
دیکشنری
نخستین
صفت
primeval, primordialبسیار کهن
early, primary, preliminary, primitive, prime, primevalاولیه
ancient, old, classical, antique, antiquarian, primevalباستانی
prior, a priori, former, previous, antecedent, primevalپیشین
ترجمه آنلاین
اولیه
مترادف
earliest ، early ، first ، old ، original ، prehistoric ، primal ، primary ، primitive ، primordial ، pristine