بدشگون، بدیمن، بدفرجام، دارای فال بد سایر معانی: شوم، ناخجسته، نحس، ناهمایون، پرفیس و افاده، بوشی، با خودنمایی، تفرعن آمیز، شگفت انگیز، اعجاب آور، سرنوشت ساز، مهم، خطیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیروگاه برق، کارخانه برق، نیروی محرکه هواپیما و اتومبیل، دستگاه تولید نیروی، محرکه وسیله نقلیه سایر معانی: موتور، نیروزا، کارخانه ی برق، نیروگاه [شیمی] نیروگاه [عمران و معماری] کارخانه برق - ...
جادو گر، کاهن، کنفرانس پر تشریفات، مجلس انس پر سر وصدا، نشست وگفتگو کردن سایر معانی: (سرخپوست) حکیم باشی، شفادهنده، گردهمایی سرخ پوستان (همراه با پایکوبی و تناول خوراک)، (امریکا - عامیانه) گ ...
مانع جلو راهایجاد کردن سایر معانی: (از قبل) جلوگیری کردن، پیشگیری کردن، مانع شدن، مسدود کردن [حقوق] ممانعت کردن، جلوگیری کردن، کنار گذاشتن، مسدود کردن
درنده، تغذیه کننده از شکار، یغماگر، لازم برای شکار سایر معانی: (جانور - زیست کننده از راه شکار جانوران دیگر) شکارگر، دد، صیدگر، چپاولگر، غارتگر، دزد
قبلا تعیین کردن، قبلا مقدر کردن سایر معانی: (از پیش) تعیین کردن، تصمیم گرفتن، حکم کردن، مشخص کردن، دچار پیشداوری کردن، متمایل یا مخالف (نسبت به چیزی یا کسی) کردن [ریاضیات] تعیین کردن، مشخص ک ...
(دژ و شهر و غیره) تسخیر پذیر، گشودنی، قابل ابستنی
تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی سایر معانی: آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج ...
دلهره، حس، عقیده قبلی نسبت بچیزی، روشن بینی قبلی، احساس وقوع امری از پیش سایر معانی: دلواپسی، دلشوره، (از چیز بد) پیش آگاهی
فشار، فشاری، مبرم، فشاراور، عاجل، مصر سایر معانی: فوری، فوری و فوتی، مصرانه، فشردگری، فشارگری، منگنه (کردن)، پرس (کردن)، چلانش، فشردن، هرچیز پرس شده (یا منگنه شده) [نساجی] فشار - پرس - فشردن ...
ساختگی، دروغین، بدلی، وانمودین، ظاهری، بخود بسته، غیر واقعی
بهادار، نر دار، پولی