preparation
/ˌprepəˈreɪʃn̩/

معنی

تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی
سایر معانی: آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج شدگی، (هرچیز تهیه شده یا آمیخته شده به منظور خاص) دارو، آمیزه
[حسابداری] آماده سازی
[نساجی] ساخت - تولید - مقدمات - تهیه کردن - آماده سازی - مقدمات بافندگی - طرز تهیه - آماده کردن
[ریاضیات] مهیا کردن، آماده کردن، تدارک، آماده سازی، تهیه

دیکشنری

آماده سازی
اسم
preparation, procurement, provision, ministration, purveyanceتهیه
preparation, provision, purveyanceتدارک
preparationاماده سازی
readiness, preparation, preparedness, penchant, vigilance, tautnessامادگی
scheming, arrangement, preparation, scheme, intrigue, contrivanceتمهید
preparationتهیه مقدمات
logistics, preparationامایش
preparation, improvisation, shebang, appliance, shift, lash-upتعبیه
preparationپستایش
preparationامادش
preparationاقدام مقدماتی

ترجمه آنلاین

آماده سازی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.