مبهم، مرموز، معمایی سایر معانی: معماسان، پیچیده و گیج کننده، سردرگم کننده، توضیح ناپذیر، اسرارآمیز (enigmatical هم می گویند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: inquire، بازجویی کردن، تحقیق کردن، جویاشدن، سراه گرفتن، جستجوکردن
محرمانه، رمزی، مبهم، سری، داخلی، مشکوک، درونی سایر معانی: (در مورد فکر و نوشته و غیره - قابل درک توسط عده ی معدودی از خواص) رمزگونه، پرخیده، پر ایما و اشاره، غامض، خودمانی، مستور، پوشیده، (د ...
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه سایر معانی: آزمون، سنجش، بررسی، ژرف سنجی، بازبینی، متن امتحان، پرسش های آزمون، آزمایه [حسابداری] رسیدگی [بهداشت] آزمایش [ریاضیات] آ ...
ازمودن، باز جویی کردن، معاینه کردن، بازرسی کردن، امتحان کردن، ازمون کردن سایر معانی: آزمون کردن، آزمودن، بررسی کردن، وارسی کردن، بازبین کردن، سنجیدن، دید گری کردن، تحقیق کردن، وارسیدن [حقوق] ...
امتحان کننده، ازمونگر سایر معانی: آزمونگر، ممتحن
ازمایش، امتحان، تدبیر، تجربه، تجربه کردن، ازمایش کردن سایر معانی: آزمایش، آزمونه، آروین، آزمونگری، آزمایش کردن، مورد تجربه قرار دادن، آزمودن، امتحان کردن، رجوع شود به: experimentation، عمل [ ...
کاوش کردن، اکتشاف کردن، سیاحت کردن، پیگردی کردن سایر معانی: (سفر اکتشافی کردن) سیاحت کردن، بازدید کردن، گشتن، یابندگی کردن، یابیدن، جهان پژوهی کردن، گیتی پژوهی کردن، (بادقت مورد) بررسی و امت ...
بی حالت، بی احساس، ناگویا، بی بیان، قیافه ناگویا
باجه، عین، چشم، دیده، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی، بینایی، دهانه، کاراگاه، دیدن، پاییدن، نگاه کردن سایر معانی: تخم چشم (eyeball هم می گویند)، تخم چشم و اطراف آن، کره ی چش ...
عمل انجام شده سایر معانی: (فرانسه) عمل انجام شده، بی برو برگرد، برگشت ناپذیر، کار شده، ازکار گذشته، pl عمل انجام شده [حقوق] عمل انجام شده
بی وفا، بی ایمان، گول زن سایر معانی: عهدشکن، خائن، نابکار، غیرقابل اعتماد، اوستام ناپذیر