پشت، زایش، قبیله، نسل، تولید، تولید نیرو سایر معانی: فرآوری، ابداع، هست سازی، هستش، مردم دوران بخصوصی، زادگان، ایجاد، زه و زاد، نسل اندر نسل، پشت اندر پشت [علوم دامی] نسل . F1 Generation = ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اصلیت، درستی، صحت، اصالت، خلوص، بی ریایی، صداقت
مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک، خیلی سایر معانی: وحشتناک، سهمگین، بسیار ترسناک، بسیار ناخوشایند، خیلی زننده، گست، بسیار بزرگ، فاحش، شبح مانند، روح مانند، (مهجور) وحشت زده، ترسیده ...
مالیات، طلایی کردن، زر اندود کردن، مطلا کردن، تذهیب کردن سایر معانی: با لایه ای از طلا پوشاندن، زرنگار کردن، زرکوب کردن، آب طلا زدن، اکلیل زدن، درخشان و جذاب کردن، (با دادن جلا و رنگ و آب چی ...
خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود سایر معانی: مشعوف، شادی آور، پرسرور، مسرت بخش، خوشایند، سعید، میمون، بسیار مایل، حاکی از شادی، درخشان و شادی بخش، زیبا، دلپسند، (قدیم ...
خوشحالی کردن، خرسند کردن، خوشی دادن، خوشحال کردن، خوشنود کردن، شاد شدن، خشنود ساختن، مشعوف ساختن سایر معانی: شاد کردن، دلشاد کردن
برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن سایر معانی: (قدیمی) رجوع شود به: glisten، glisten درخشیدن
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن سایر معانی: مخفف: glossa ...
سخن نامفهوم، شر و ور، سخن بی ربط سایر معانی: (آمریکا - خودمانی) مغلق و نامفهوم (بیشتر در مورد سبک صحبت یا نگارش مراسلات دولتی گفته می شود)، زبان یاجوج و ماجوج، یاوه (gobbledegook هم می نویسن ...
طلایی، طلا، اعلاء، درخشنده، زرین سایر معانی: طلادار، زرد، طلایی رنگ، خوش یمن، بدیع، کم نظیر، پنجاهمین سالگرد، پرقیمت، عالی، موفق، پر افتخار، پر رونق، اعلا
نسبتا خوب سایر معانی: نسبتا خوب
[عمران و معماری] لهیدگی