معنی

شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن
سایر معانی: مخفف: glossary، (عیب را با آب و رنگ) پوشاندن، فریبا کردن، صیقل، تلالو، براق کردن، جلا دادن، صیقل زدن، ظاهر خوب (و گول زننده)، فریبایی، توضیح یا ترجمه ی متن (که بین سطور متن اصلی نگاشته می شود)، حواشی، حاشیه نویسی کردن، توضیح و تفسیر کردن، ویراستن، ویرایش کردن، n : نرمی، n : شرح، فهرست معانی
[شیمی] برق، برق انداختن
[نساجی] جلا
[پلیمر] درخشندگی، جلا، براق تابندگی
[خودرو] مشخصه براقی موم(واکس)

دیکشنری

براق
اسم
gloss, paraphraseتاویل
interpretation, commentary, exegesis, comment, explanation, glossتفسیر
description, explanation, account, exposition, statement, glossشرح
margin, border, fringe, verge, brink, glossحاشیه
softness, leniency, plasticity, lubricity, amenity, glossنرمی
filter, smoothness, strainer, colander, leach, glossصافی
gloss, shineبراقی
satin, polish, varnish, gloss, burnish, japanجلا
glossجلوه ظاهر
detail, circumstance, glossتفصیل
explanation, comment, statement, elucidation, gloss, paraphraseتوضیح
commentary, gloss, glossaryسفرنگ
affirmation, specification, stipulation, clarification, reiteration, glossتصریح
فعل
polish, burnish, glossصیقل دادن
gloss, explicateتاویل کردن
calender, gloss, simonizeبرق انداختن
glossحاشیه نوشتن بر
interpret, translate, expound, construe, explicate, glossتفسیر کردن
glossخوش نما کردن

ترجمه آنلاین

براق

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.