به طور خلاصه، با ذکر رئوس مطالب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخفف، اختصار، کوته سازی، تلخیص سایر معانی: کوتاه سازی، کوته نوشت، مخفف سازی، خلاصه، متن مختصر شده، ملخص [زمین شناسی] کوتاه شده کمبود مراحل پایانی وابسته به رشد شناسی، در طول مسیر تکامل . [نس ...
اختصار، خلاصه، کوتاهی، مجمل سایر معانی: کوتاهی اختصار، مجل
پیرامون، محیط، محیط دایره سایر معانی: چنبر، پرهون، دور، طول دور هر چیز [علوم دامی] محیط، پیرامون [نساجی] محیط [ریاضیات] دوره، طول محیط، محیط، پیرامون، پیرامون دایره، محیط دایره، طول محیط دای ...
تطبیق، توافق، ترکیب، برابری، سازمان سایر معانی: ساخت، ساختار، توازن و تناسب اجزا، برون نما(شکل خارجی یا ظاهری مثلا شکل حیوان)، قواره، (نادر) سازگاری، تطابق، انطباق، سازش [علوم دامی] فرم بدن، ...
زمینه، اجمال سایر معانی: نمای کلی، ورانداز، ارزیابی، نمودار
نمایش دادن، مجسم کردن، شرح دادن، نقش کردن، رسم کردن، منقوش کردن سایر معانی: تصویر کردن، نشان دادن، نگاره کردن، دیسه کردن، بیان کردن، هویدا کردن، دیس گویی کردن، آشکار کردن، شناسا کردن، نمایش ...
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن سایر معانی: بازنمود کردن، شناسا کردن، رسم کردن، ترسیم کردن [نساجی] تعریف کردن - توصیف کردن [ریاضیات] توضیح دادن، توصیف کردن، شرح دادن، رسم کردن ...
قصد، خیال، زمینه، طرح، نقشه، تدبیر، طراح ریزی، تدبیر کردن، طرح کردن، قصد کردن، تخصیص دادن سایر معانی: نقشه ی چیزی را طرح کردن، انگاره کشی کردن، نقشه کشیدن، طرح و اجرا کردن (به ویژه امور هنری ...
اعلام کردن، تلفظ کردن، صریحا گفتن سایر معانی: (به وضوح و به طور قاطع) گفتن، شرح دادن، (واژه و غیره را به وضوح) تلفظ کردن، شمرده گفتن، مژده دادن
قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری، ساختمان، بدن، تنه، بیان کردن، تنظیم کردن، قاب کردن، قاب گرفتن، چارچوب گرفتن سایر معانی: بدنه، استخوان بندی (ساختمان و پل و غیره)، هیکل، اندام، پ ...
ساخته، درست شده [ریاضیات] کنج دار