خاموش سازی، فرونشانی، نابودسازی، محو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاموش نشدنی، فرو ننشاندنی، مستهلک نکردنی سایر معانی: خاموش نکردنی (یا نشدنی)، (تشنگی یا میل و غیره) رفع نشدنی، فروکش نکردنی، اطفا ناپذیر
منسوخ کردن، از میان بردن، بر انداختن، موقوف کردن سایر معانی: فسخ کردن، ملغی کردن، لغو کردن، منسو کردن [حقوق] لغو کردن، نسخ کردن
نا بودی سایر معانی: نابودی [شیمی] نابودی [ریاضیات] صفر سازی، باطل سازی، فنا، نیستی
خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف سایر معانی: نابودی، فنا، هلاکت، مایه ی تباهی، موجب نابودی [شیمی] تخریب [عمران و معماری] ویرانی [زمین شناسی] تخریب، از هم پاشیدگی، ...
گرفتگی، گرفت، کسوف یا خسوف، تحت الشعاع قرار دادن سایر معانی: (افتخار و شهرت و غیره) افول، تیرگی، تیره کردن، سایه افکن شدن بر، سایه گیر کردن، (ماه یا خورشید) گرفتن، خسوف کردن، کسوف کردن، مه گ ...
از بین بردن، ریشه کن کردن سایر معانی: از ریشه درآوردن، (مجازی) نابود کردن، ازریشه کندن، ازبی کندن، ازبی براوردن
خرد کردن، بر انداختن، دفع افات کردن، منهدم کردن، منقرض کردن، بکلی نابود کردن سایر معانی: ریشه کن کردن، نابود کردن، از بین بردن، منقر کردن
نا بودی، براندازی، دفع افات سایر معانی: براندازی، نابودی، دفع افات [زمین شناسی] نابودی،انهدام ناپدید شدن محلی یا حتی ناحیه ای یک گونه که در مناطق دیگر هنوز وجود دارد، در نتیجه تغییرات شرایط ...
تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده سایر معانی: غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسو ...
فنا ناپذیر، از میان نرفتنی، نابود نشدنی سایر معانی: ویران نکردنی (یا نشدنی)، تباهی ناپذیر، خراب نشدنی، نابود نشدنی (یا نکردنی) [برق و الکترونیک] فناناپذیر، ناویرانگر [ریاضیات] فنا ناپذیر، تخ ...
راه حل، حذف شده، افشاء شده، بیرونی، خارج، خارجی، اشکار، قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن، دور از، بیرون، بیرون از سایر معانی: در فاصله از، خارج از، به ...