مشتق گرفتن، فرق قائل شدن، دیفرانسیل تشکیل دادن سایر معانی: نابرابر کردن، ناهمسان کردن، متفاوت کردن، دگرسان کردن، فرور کردن، (از هم) متمایز کردن، ویژه سازی کردن، تمیز دادن، جدا کردن، (از هم) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده ...
مجزابودن، جدایی، تجرد
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه [ریاضیات ...
مشخص، منش نما سایر معانی: نشانگر، نمایانگر، مشخص کننده، شاخص، ممیزه، ویژه، خاص، برجسته، متمایز، بازشناخت پذیر، ممتاز
قابل تشخیص، تشخیص پذیر، فرق گذاشتنی [شیمی] تمیزدادنی، قابل تمیز
تکراری، دو نسخهای، عوضی، دوبل کردن، المثنی نوشتن یا برداشتن، دو نسخه کردن، تکثیر کردن سایر معانی: (کاملا یکجور) همانند، همسان، همتا، لنگه، جفت، روگرفت، نسخه ی ثانی، کپی، رونوشت، رونوشت گرفتن ...
خود خواه سایر معانی: خودپسندانه، خودپرستانه، مبنی برخودپرستی یاخودبینی
وجود سایر معانی: هستی (به ویژه اگر مستقل و خودکفا و مجزا باشد)، موجودیت، هستش، تمامیت، هستومندی، شی، چیز، باشنده، ذات، جوهر، ماهیت، نهاد [حسابداری] واحد تجاری [کامپیوتر] هویت، موجودیت . [برق ...
سریع، روشن، صریح، مخصوص، سریع السیر، ابراز داشتن، ادا کردن، اظهار کردن، بیان کردن، اظهار داشتن، ابراز کردن سایر معانی: (آب میوه و غیره را با فشار دادن گرفتن) افشردن، چلاندن، (شیره یا روغن چی ...
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت، نمایان کردن، بطور برجسته نشان دادن سایر معانی: (در اصل) قیافه، شکل، نما، ظاهر، دیس، نمایه، اندام، (جمع) سیما، پک و پوز، وجنات (و ...
خشکیده، کوته نظر، پوست بتن چسبیده سایر معانی: بسیار لاغر، پوست و استخوان، لاغر و مردنی، نحیف، کوتاه فکر، خودرای، خسیس، پوست بتن چسبیده، خشکیده، متعصب، کوتاه فکر