distinction
معنی
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح
سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه
[ریاضیات] تشخیص، بازشناخت، فرق، امتیاز، برتری، ترجیح، تفاوت، تمایز
سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه
[ریاضیات] تشخیص، بازشناخت، فرق، امتیاز، برتری، ترجیح، تفاوت، تمایز
دیکشنری
فرق - تمیز - تشخیص
اسم
diagnosis, diagnosis, recognition, assessment, distinction, discernmentتشخیص
difference, distinction, crown, top, discrimination, vertexفرق
discrimination, distinction, discernment, contradistinction, identification, differenceتمیز
score, concession, privilege, distinction, franchising, grantامتیاز
superiority, advantage, supremacy, excellence, preference, distinctionبرتری
preference, privilege, excellence, predominance, distinction, predilectionرجحان
preference, distinctionترجیح
gratification, glory, celebrity, distinction, fameسر بلندی
ترجمه آنلاین
تمایز
مترادف
acumen ، acuteness ، alterity ، analysis ، characteristic ، clearness ، contrast ، diagnosis ، difference ، differential ، discernment ، discrepancy ، discreteness ، discretion ، discrimination ، dissemblance ، dissimilarity ، dissimilitude ، divergence ، divergency ، division ، earmark ، estimation ، individuality ، judgment ، mark ، marking ، nicety ، otherness ، particularity ، peculiarity ، penetration ، perception ، qualification ، quality ، refinement ، sensitivity ، separation ، sharpness ، tact ، unlikeness