disappear
معنی
غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن
سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده شدن
[ریاضیات] پاک شدن
سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده شدن
[ریاضیات] پاک شدن
دیکشنری
ناپدید می شوند
فعل
disappear, vanishناپدید شدن
disappearنابود شدن
disappearپیدا نبودن
disappearناپیدا شدن
abscond, disappear, get absentغایب شدن
ترجمه آنلاین
ناپدید می شوند
مترادف
abandon ، abscond ، be done for ، be gone ، be lost ، be no more ، be swallowed up ، cease to exist ، clear ، come to naught ، decamp ، dematerialize ، depart ، die ، die out ، disperse ، dissipate ، dissolve ، drop out of sight ، ebb ، end ، end gradually ، escape ، evanesce ، evanish ، evaporate ، exit ، expire ، fade ، fade away ، flee ، fly ، go ، go south ، leave ، leave no trace ، melt ، melt away ، pass ، pass away ، perish ، recede ، retire ، retreat ، sink ، take flight ، vacate ، vamoose ، wane ، withdraw