(انگلیس - چیزی که ویژگی های خوب و بد را توام دارد) خوب و بد، گل و خار، نیک و بد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عینا سایر معانی: بدرستی، بادقت، درست [ریاضیات] با دقت
توانا، امر، معتبر سایر معانی: تحکم آمیز، آمرانه، ناشی از جاه و مقام، اصیل، قابل اطمینان، تایید و تصدیق شده، مستبد، قلدرماب، خودکامه، پر عتاب و خطاب، سلطه جو، سلطه گرا، دیکتاتور منش، مقتدر ...
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
(مرد یا زن) روحانی، کاتوزی، کشیش
صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح سایر معانی: عیان، آشکار، بی پرده (در برابر: ناآشکار، مضمر implicit)، رک، رک و روباز، بی رودربایستی، بی شیله پیله، ساده [ریاضیات] روشن، آشکار، واضح، صریح [پلیمر] ...
سریع، روشن، صریح، مخصوص، سریع السیر، ابراز داشتن، ادا کردن، اظهار کردن، بیان کردن، اظهار داشتن، ابراز کردن سایر معانی: (آب میوه و غیره را با فشار دادن گرفتن) افشردن، چلاندن، (شیره یا روغن چی ...
واقعی، عملی، وابسته بواقع امر، حقیقت امری سایر معانی: وابسته به یا دارای واقعیات، راستین بنیاد، راستینی، حقیقی، (برپایه ی اطلاعات و داده ها) داده ای، دادگانی، بودشی [سینما] فیلم واقعی ...
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی سایر معانی: اصیل، پاک نژاد، واقعی (در مقابل جعلی یا قلابی)، راست، بی غل و غش، دارای سندیت، معتبر، موثق، بی ریا، رک و بی ریا، امین و صریح [حقوق] اصیل ...
مطلق، مجازی، بی شرط، ضمنی، التزامی، اشاره شده، تلویحا فهمانده شده سایر معانی: تلویحی (در برابر: صریح یا رک explicit)، سربسته، غیرصریح، بی چون و چرا، قطعی، محض، مفهوم [ریاضیات] ضمنی، تلویحی، ...
مصون از خطا، لغزش ناپذیر سایر معانی: (کسی که جایز الخطا نیست مانند خداوند) بری از خطا، قابل اطمینان، کم خطا، (کلیسای کاتولیک - به ویژه در مورد پاپ) خطا ناپذیر، منزه از گناه
مشتبه سازی، مغالطه، مغلطه سایر معانی: گمراه کننده، غلط انداز [حسابداری] گمراه کننده