explicit
معنی
صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح
سایر معانی: عیان، آشکار، بی پرده (در برابر: ناآشکار، مضمر implicit)، رک، رک و روباز، بی رودربایستی، بی شیله پیله، ساده
[ریاضیات] روشن، آشکار، واضح، صریح
[پلیمر] صریح
سایر معانی: عیان، آشکار، بی پرده (در برابر: ناآشکار، مضمر implicit)، رک، رک و روباز، بی رودربایستی، بی شیله پیله، ساده
[ریاضیات] روشن، آشکار، واضح، صریح
[پلیمر] صریح
دیکشنری
صریح
صفت
explicit, clear, express, frank, unequivocal, preciseصریح
bright, light, on, explicit, vivid, unequivocalروشن
obvious, clear, explicit, vivid, distinct, plainواضح
clear, manifest, obvious, plain, apparent, explicitاشکار
smooth, clear, flat, plain, slick, explicitصاف
ترجمه آنلاین
صریح
مترادف
absolute ، accurate ، categorical ، certain ، clean cut ، clear ، clear cut ، correct ، definite ، definitive ، direct ، distinct ، exact ، express ، frank ، lucid ، obvious ، on the nose ، open ، outspoken ، patent ، perspicuous ، plain ، positive ، precise ، stated ، straightforward ، sure ، understandable ، unequivocal ، unqualified ، unreserved