genuine
معنی
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی
سایر معانی: اصیل، پاک نژاد، واقعی (در مقابل جعلی یا قلابی)، راست، بی غل و غش، دارای سندیت، معتبر، موثق، بی ریا، رک و بی ریا، امین و صریح
[حقوق] اصیل، حقیقی، موثق، صحیح
[نساجی] خالص - ناب
سایر معانی: اصیل، پاک نژاد، واقعی (در مقابل جعلی یا قلابی)، راست، بی غل و غش، دارای سندیت، معتبر، موثق، بی ریا، رک و بی ریا، امین و صریح
[حقوق] اصیل، حقیقی، موثق، صحیح
[نساجی] خالص - ناب
دیکشنری
اصل
صفت
real, actual, true, genuine, factual, concreteواقعی
original, genuineاصل
net, pure, genuine, sheer, solid, sincereخالص
main, original, principal, basic, primary, genuineاصلی
real, true, actual, genuine, rightful, substantiveحقیقی
right, correct, true, just, accurate, genuineدرست
objective, visual, exact, identical, genuine, identicعینی
ترجمه آنلاین
اصیل
مترادف
carat ، 24 carat ، absolute ، accurate ، actual ، authenticated ، bona fide ، certain ، certified ، demonstrable ، exact ، existent ، factual ، for real ، good ، hard ، honest ، honest to goodness ، in the flesh ، indubitable ، kosher ، legit ، legitimate ، literal ، natural ، official ، original ، palpable ، plain ، positive ، precise ، proved ، pure ، real stuff ، sound ، sterling ، sure enough ، tested ، true ، unadulterated ، unalloyed ، undoubted ، unimpeachable ، unquestionable ، unvarnished ، valid ، veritable ، very ، whole