authoritative
معنی
توانا، امر، معتبر
سایر معانی: تحکم آمیز، آمرانه، ناشی از جاه و مقام، اصیل، قابل اطمینان، تایید و تصدیق شده، مستبد، قلدرماب، خودکامه، پر عتاب و خطاب، سلطه جو، سلطه گرا، دیکتاتور منش، مقتدر
سایر معانی: تحکم آمیز، آمرانه، ناشی از جاه و مقام، اصیل، قابل اطمینان، تایید و تصدیق شده، مستبد، قلدرماب، خودکامه، پر عتاب و خطاب، سلطه جو، سلطه گرا، دیکتاتور منش، مقتدر
دیکشنری
معتبر
صفت
valid, reliable, credible, authentic, authoritative, creditableمعتبر
mighty, capable, able, puissant, authoritativeتوانا
imperious, authoritativeامر
ترجمه آنلاین
معتبر
مترادف
accurate ، attested ، authentic ، authenticated ، circumstantiated ، confirmed ، definitive ، dependable ، documented ، factual ، faithful ، learned ، legit ، proven ، reliable ، righteous ، scholarly ، sound ، straight from horse's mouth ، supported ، trustworthy ، truthful ، validated ، verified ، veritable