تطهیر کردن، حذف کردن، تصفیهء اخلاقی کردن سایر معانی: (مطالب زننده یا نامناسب را از متن زدن) هرزه زدایی کردن، تنقیح کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیالی، بوالهوس، پر اوهام سایر معانی: پر تخیل، پر پندارش، شگرف، طرفه، شگفت انگیز، عجیب و غریب، خیالباف، اهل خواب و خیال، هوس باف، خیال پرداز
فلک، آسمان، گنبد اسمان سایر معانی: (بیشتر شاعرانه) آسمان، گردون، گرزمان، گردان سپهر، فلک افلاک، اسمان
ورد، دستور، فرمول، قاعده، فورمول، قاعده رمزی سایر معانی: ریختاره، دیسه، ساختارنما، (سخن و نگارش) عبارت قالبی، (عبارت یا تعارف) پیش ساخته، شیوه ی معمول، روش همیشگی، دستورالعمل، دستور کار، کار ...
(قبل از آغاز مسابقه) نقشه ی عمل، نقشه ی حمله
تیرگی، ملالت، افسردگی، تاریکی، دل تنگی، تاریک کردن، تیره کردن، کش رفتن، عبوس بودن، دلتنگ بودن، ابری بودن، افسرده شدن سایر معانی: کم نوری، مز گه، آدرنگ، نژندی، گرفتگی، ابهام، اندوه، نومیدی، ا ...
غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودن سایر معانی: سوگوار کردن یا بودن، ماتم گرفتن، محزون شدن، اندوهیدن، غمگین شدن یا کردن، عزا گرفتن، متاسف کردن، ناراحت ...
پر اوهام، دارای قوه تصور زیاد، پر انگاشت، پرپندار سایر معانی: پر تخیل، دارای قدرت خلاقه ی زیاد، خیال زای، خیال آفرین، ابتکاری، خیال انگیز، گمان آفرین، گمان زا، وابسته به نویابی و تخیل، تخیلی ...
فنجان، جک زدن، سرزنش کردن سایر معانی: (در اصل) پسر، مرد، آدم (برای تاکید به کار می رود)، (ورق بازی) سرباز (knave هم می گویند)، (اتومبیل و غیره) جک، هر وسیله ی بلند کردن (در فواصل کم)، درشت، ...
نشاط، جاز، موسیقی جاز، جاز نواختن سایر معانی: جاز مانند، جازی، تسریع کردن، تند کردن، (معمولا با: up) جاز مانند کردن، (مثل جاز) تند و شادی انگیز کردن، سرزنده کردن، آذین کردن، شور و نشاط بخشید ...
(امریکا- در مورد کسانی که حق اعتصاب ندارند) اعتصاب نیمه کاره، آهسته کاری
سیاه سایر معانی: ناشاد، غمگین، مغموم، بی خوشی، بی شادی، خالی از کیف، تهی از شادی، غمین