formula
معنی
سایر معانی: ریختاره، دیسه، ساختارنما، (سخن و نگارش) عبارت قالبی، (عبارت یا تعارف) پیش ساخته، شیوه ی معمول، روش همیشگی، دستورالعمل، دستور کار، کار دستور، (مسابقات اتومبیل و موتور سیکلت رانی) رده، (جمله ی پیش ساخته و ثابتی که در بیان ایمان مذهبی به کار می رود) ورد، اشهد، دستور تهیه ی خوراک کودک یا دارو و غیره، خوراک نوزاد (که طبق دستور یا فرمول بخصوصی درست شده است)، شیر بچه
[شیمی] فرمول، ریختاره، دیسه
[کامپیوتر] فرمول
[برق و الکترونیک] فرمول
[ریاضیات] فرمول