معنی

غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودن
سایر معانی: سوگوار کردن یا بودن، ماتم گرفتن، محزون شدن، اندوهیدن، غمگین شدن یا کردن، عزا گرفتن، متاسف کردن، ناراحت کردن، غصه خوردن

دیکشنری

گریه کن
فعل
grieve, sorrowغصه دار کردن
offend, pester, hock, harass, tease, grieveاذیت کردن
grieve, chagrinاندوهگین کردن
aggrieve, disgruntle, grieve, sadden, make sorryغمگین کردن
grieveمحزون کردن
grieveمغموم بودن

ترجمه آنلاین

غمگین شدن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.