مجبور کردن، وادار کردن سایر معانی: ناچار کردن، ناگزیر کردن، به زور انجام دادن (یا به دست آوردن)، تحمیل کردن، ملزم کردن، ایجاب کردن، برانگیختن، جلب کردن [حقوق] مجبور کردن، وادار کردن، ملزم کر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لایق، شایسته، دارای سر رشته سایر معانی: کارامد، ماهر، کاردان، متبحر، با کفایت، زرنگ، چابک، کافی، بسنده، (حقوق) دارای اهلیت یا صلاحیت قانونی، (با: to) مجاز، روا، متعلق، ذی صلاحیت [زمین شناسی] ...
موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن سایر معانی: پیروی کردن (از حکم یا قانون و غیره)، اطاعت کردن [فوتبال] موافقت کردن [حقوق] رعایت کردن، پیروی کردن، اجابت کردن ...
جمع شدن، اجتماع کردن سایر معانی: گرد آمدن، (دور هم) جمع شدن، همایش کردن، گرد آمده، (دور هم) جمع شده، همگانی، اشتراکی، عمومی
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن سایر معانی: موردملاحظه قرار دادن، غور کردن، مورد مطالعه قرار دادن، سگالیدن، مداقه کردن، به حساب آوردن، در نظر گرفت ...
دیدن، تفکر کردن، اندیشیدن، در نظر داشتن سایر معانی: (مذهبی و عرفانی) تفکر و عبادت کردن، در بحر تفکر فرو رفتن، تعمق و تفکر کردن، سگالیدن، اندرنگری کردن، ژرف اندیشی کردن، قصد داشتن [حقوق] در ن ...
نم زدن، تر کردن، رنگ پاشیدن، سرسری کارکردن، در اب شلپ شلپ کردن، بطور تفریحی کاری را کردن سایر معانی: (با پاشیدن یا فرو کردن) نم زدن، (به ویژه با دست) با آب بازی کردن، شلپ شلوپ کردن، (با: at ...
اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن سایر معانی: (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت ...
انحراف، خط سیر را منحرف کردن سایر معانی: راه انحرافی (که هنگام تعمیر و بسته بودن راه اصلی به کار می رود)، از بیراهه رفتن، از راه فرعی یا انحرافی رفتن یا بردن، (برای احتراز از شلوغی و غیره) د ...
دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از سایر معانی: گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن
ابهام، طفره، دروغ سایر معانی: دروه
رهایی، گریز، فرار، فر، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن، فرار کردن، گریختن، در رفتن سایر معانی: خلاصی، نجات، ورمالیدن، گالیدن، جان به در بردن، (از خطر) جستن، (آسیب و غیره) - ندیدن، ...