congregate
/ˈkɑːŋɡrəˌɡet/

معنی

جمع شدن، اجتماع کردن
سایر معانی: گرد آمدن، (دور هم) جمع شدن، همایش کردن، گرد آمده، (دور هم) جمع شده، همگانی، اشتراکی، عمومی

دیکشنری

جمع شدن
فعل
gather, backlog, snuggle, retract, congregate, assembleجمع شدن
forgather, congregate, gatherاجتماع کردن

ترجمه آنلاین

جمع شدن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.