dabble
معنی
نم زدن، تر کردن، رنگ پاشیدن، سرسری کارکردن، در اب شلپ شلپ کردن، بطور تفریحی کاری را کردن
سایر معانی: (با پاشیدن یا فرو کردن) نم زدن، (به ویژه با دست) با آب بازی کردن، شلپ شلوپ کردن، (با: at یا in) ور رفتن، (به طور سطحی و تفننی) کار کردن، (از روی بلهوسی) به کاری پرداختن، (دست یا انگشت خود را کمی در آب) فرو کردن و درآوردن، (کمی) خیس کردن، (کمی) آغشتن، کم کم تر کردن
[نساجی] نم زدن - رطوبت زدن - رنگ پاشیدن
سایر معانی: (با پاشیدن یا فرو کردن) نم زدن، (به ویژه با دست) با آب بازی کردن، شلپ شلوپ کردن، (با: at یا in) ور رفتن، (به طور سطحی و تفننی) کار کردن، (از روی بلهوسی) به کاری پرداختن، (دست یا انگشت خود را کمی در آب) فرو کردن و درآوردن، (کمی) خیس کردن، (کمی) آغشتن، کم کم تر کردن
[نساجی] نم زدن - رطوبت زدن - رنگ پاشیدن
دیکشنری
پریدن
فعل
dabbleرنگ پاشیدن
baste, bedew, dabble, sauceنم زدن
moisten, wet, bedew, dab, imbrue, dabbleتر کردن
dabbleسرسری کارکردن
dabbleدر اب شلپ شلپ کردن
dabbleبطور تفریحی کاری را کردن
ترجمه آنلاین
دست و پا زدن
مترادف
amuse oneself with ، be amateur ، dally ، dilly dally ، fiddle with ، flirt with ، horse around ، idle ، kid around ، mess around ، monkey around ، monkey ، muck around ، not be serious ، play ، play around ، play games with ، toy with ، trifle ، trifle with ، work superficially