رنگارنگ، چند رنگ، بسیار رنگ سایر معانی: (دارای رنگ های گوناگون یا متغیر) چند فام، چند رنگه [نساجی] چند رنگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بسیاررنگ، رنگارنگ
شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر سایر معانی: جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهج ...
بطور ناچیز، بطور غیر کافی، بطور فقیرانه سایر معانی: بد، ناکافی، به طور بد، کم (رجوع شود به: poor)، (نظر) مخالف، (داوری) بد، (عامیانه) ناسالم، بیمار، دارای نقاهت، دارای کسالت، ناخوش ...
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب، تسهیم کردن، بخشیدن، سهم بندی کردن سایر معانی: حصه، بهر، پرس (خوراک)، روزی، لخت، دانگ، آبشخور، کیله، جیره، راستاد، روزیاب، پر ...
مجسم کردن، توصیف کردن، تصویر کشیدن سایر معانی: تصویر کردن، (رخساره) کشیدن، فرتور کردن، رخ نگاشت کردن، شرح دادن، باز نمود کردن، نشان دادن، وصف کردن، (فیلم و تئاتر و غیره) نقش کسی را بازی کردن ...
قدرت، جماعت، قدرت قانونی، دسته افراد پلیس، نیروی اجتماعی سایر معانی: (در اصل) افرادی که در صورت احضار ملزم بودند به یاری کلانتر شهر بروند، گروه مسلح (که معمولا از سوی کلانتر احضار شده اند - ...
دارا، مالک، متصرف سایر معانی: متصرف، مالک، دارا [ریاضیات] مالک، دارا، متصرف
جادو گر، کاهن، کنفرانس پر تشریفات، مجلس انس پر سر وصدا، نشست وگفتگو کردن سایر معانی: (سرخپوست) حکیم باشی، شفادهنده، گردهمایی سرخ پوستان (همراه با پایکوبی و تناول خوراک)، (امریکا - عامیانه) گ ...
با تکبر راه رفتن، جفتک زدن، خرامیدن، سوار اسب چموش شدن، روی دو پا بلند شدن سایر معانی: چمیدن، لبخیدن، گرازیدن، مچیدن، چامیدان، جولان دادن، (اسب - به ویژه هنگام راه رفتن) روی دوپا بلند شدن، ل ...
سابق، ماقبل سایر معانی: (از نظر زمان یا مکان یا رتبه یا اهمیت) مقدم، دارای حق تقدم یا اولویت، پیشین، قبلی، جلوی، پیش رفته، سابق الذکر [ریاضیات] آلی، پیشین، قبلی، فوق، قبلی
حد، مرز، حوزه، حدود، محوطه، بخش سایر معانی: (جمع) اطراف و جوانب، محیط، پرگیر، حومه، محله، کوی، حوالی، (کلانتری - انتخابات) حوزه، ناحیه، (اندیشه و غیره) قلمرو، (معمولا جمع) فضای میان دو دیوار ...