prance
معنی
با تکبر راه رفتن، جفتک زدن، خرامیدن، سوار اسب چموش شدن، روی دو پا بلند شدن
سایر معانی: چمیدن، لبخیدن، گرازیدن، مچیدن، چامیدان، جولان دادن، (اسب - به ویژه هنگام راه رفتن) روی دوپا بلند شدن، لک رفتن، سوار اسب خرامنده شدن، (اسب را) به خرامش در آوردن، شاد و جست و خیز کنان راه رفتن، خرامش، گام برداری خود نمایانه، خرامش از روی تکبر، در موراسب روی دو پا بلندشدن
سایر معانی: چمیدن، لبخیدن، گرازیدن، مچیدن، چامیدان، جولان دادن، (اسب - به ویژه هنگام راه رفتن) روی دوپا بلند شدن، لک رفتن، سوار اسب خرامنده شدن، (اسب را) به خرامش در آوردن، شاد و جست و خیز کنان راه رفتن، خرامش، گام برداری خود نمایانه، خرامش از روی تکبر، در موراسب روی دو پا بلندشدن
دیکشنری
پرانس
فعل
brag, swagger, pranceبا تکبر راه رفتن
pranceسوار اسب چموش شدن
peacock, prance, stalk, strut, walk elegantly, walk gracefullyخرامیدن
capriole, prance, tittupجفتک زدن
pranceروی دو پا بلند شدن
ترجمه آنلاین
شوخی