portion
معنی
سایر معانی: حصه، بهر، پرس (خوراک)، روزی، لخت، دانگ، آبشخور، کیله، جیره، راستاد، روزیاب، پرزه، آبستا، پرمه، سرنوشت، مقدار، بخش کردن (به قطعات یا مبالغ)، قسمت کردن، حصه کردن (معمولا با: out)، سرشکن کردن، سهم ارث، ارثیه ی هرنفر، میراث، رجوع شود به: dower، ارک
[صنایع غذایی] بخش، جزء، تکه، بهره، برخه، سهم، نصیب، سرنوشت ،
[ریاضیات] بخش، قسمت، جزء، بهره